فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Critical Mass

ˈkrɪtɪkəlˈmæs ˈkrɪtɪkəlmæs

معنی‌ها

(فیزیک) جرم بحرانی، جرم سرگشتی، جرم واگردان (کمترین مقدار ماده‌ی کافشی یا fissile لازم برای ادامه‌ی واکنش زنجیری اتمی)

(کمترین میزان لازم برای آغاز یا انجام هر چیز) میزان سرگشتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد critical mass

  1. noun crucial point
    Synonyms:
    turning point crisis crossroads critical point crucial moment decisive moment pivotal point climax moment of truth emergency critical juncture critical stage crunch time high noon zero hour defining moment do or die time point of no return crisis point sink or swim time irreversible momentum the Rubicon

ارجاع به لغت critical mass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «critical mass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/critical mass

لغات نزدیک critical mass

پیشنهاد بهبود معانی