قدیمی سرسخت، کلهشق، یکدنده، لجباز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was a difficult child.
او بچهی سرسختی بود.
It's hard to communicate with a difficile boss.
برقراری ارتباط با رئیس یکدنده سخت است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «difficile» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/difficile