Dimmest

    American: ˈdɪmɪst British: ˈdɪmɪst
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      dimmer

    معنی

    adjective
    تار، تاریک، تیره کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد dimmest

    1. adjective not clearly perceived or perceptible
      Synonyms:
      faintest foggiest haziest cloudiest fuzziest vaguest mistiest obscurest shadowiest
    1. adjective covered by or as if by a thin coating or film
      Synonyms:
      cloudiest haziest blurriest filmiest mistiest
    1. adjective Slow to learn or understand; lacking intellectual acuity; ; ; - Thackeray
      Synonyms:
      dullest dumbest slowest weakest densest faintest flattest obscurest
      Antonyms:
      brightest clearest intensest vividest lightest
    1. adjective Offering little or no hope; ; ; - J.M.Synge
      Synonyms:
      darkest blackest bleakest murkiest obscurest shadowiest faintest duskiest
      Antonyms:
      brightest clearest lightest best intensest vividest smartest
    1. adjective lacking clarity or distinctness
      Synonyms:
      dullest faintest vaguest murkiest muddiest shadowiest flattest drabbest
    1. adjective emitting only a small amount of light; faint:
      Synonyms:
      darkest

    ارجاع به لغت dimmest

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dimmest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dimmest

    لغات نزدیک dimmest

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه