فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Embrangle

American: emˈbræŋɡʌl British: ɪmˈbræŋɡl

معنی

verb - transitive

( entangle ، confuse =) آشفته کردن، گیر انداختن، گرفتار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embrangle

  1. verb make more complicated or confused through entanglements
    Synonyms:
    snarl snarl-up
  1. verb to draw in so that extrication is difficult
    Synonyms:
    involve implicate embroil catch up mix-up suck

ارجاع به لغت embrangle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embrangle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embrangle

لغات نزدیک embrangle

پیشنهاد بهبود معانی