تسهیلگر، تسهیلگرانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her facilitative skills helped the team reach a consensus quickly.
مهارتهای تسهیلگرانهی او به تیم کمک کرد تا بهسرعت به اجماع برسند.
The workshop provided facilitative tools for problem-solving.
در این کارگاه ابزارهای تسهیلگر برای حل مسئله ارائه شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «facilitative» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/facilitative