فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Handoff

ˈhændɑːf ˈhændɒf

شکل جمع:

handoffs

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: hand-off

در معانی چهارم و پنجم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای handoff از handover استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

ورزش (فوتبال آمریکایی) (توپ) تحویل، انتقال، واگذاری، هندآف (انتقال توپ از بازیکنی به بازیکن دیگر، به‌منظور ادامه‌ی حمله و پیشروی در زمین حریف)

The team's success relied on handoffs between players.

موفقیت این تیم به انتقال توپ بین بازیکنان متکی بود.

During the game, our team's handoff strategy confused the opponent's defense.

در طول بازی، استراتژی واگذاری توپ تیم ما دفاع حریف را سردرگم کرد.

noun countable

ورزش (دوی امدادی) (چوب امدادی) تحویل، انتقال، واگذاری (انتقال چوب امدادی از دونده‌ای به دونده‌ی دیگر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The coach emphasized the importance of timing during the handoff.

مربی بر اهمیت زمان‌بندی درحین واگذاری چوب امدادی تأکید کرد.

The final handoff was executed flawlessly, securing their victory.

انتقال نهایی چوب‌ امدادی بی‌عیب‌و‌نقص انجام شد و پیروزی آن‌ها را تضمین کرد.

noun countable

ورزش (راگبی) دفاع با دست، سد با دست (حمل توپ با یک دست و هل دادن حریف با دست دیگر)

The player's quick handoff helped him to evade the defender.

دفاع با دست سریع بازیکن باعث شد که او بتواند از مدافع حریف بگریزد.

The player executed a good handoff to evade the approaching defender.

بازیکن برای فرار از مدافعی که درحال نزدیک شدن بود، دفاع با دست خوبی انجام داد.

noun countable

انگلیسی آمریکایی واگذاری، انتقال، تحویل (سپردن چیزی از فردی به فرد دیگر)

The handoff of responsibilities took place at the end of the meeting.

در پایان جلسه، مسئولیت‌ها واگذار شدند.

The company implemented a new process for the handoff of tasks.

شرکت برای انتقال وظایف فرایند جدیدی را به اجرا کرد.

noun singular informal

انگلیسی آمریکایی (قدرت، مسئولیت، اختیار و...) انتقال، واگذاری، تحویل

She witnessed the handoff of power during the inauguration ceremony.

او در مراسم تحلیف شاهد انتقال قدرت بود.

She was unhappy about the handoff of authority to her successor.

او از سپردن اختیار به جانشین خود ناراضی بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد handoff

  1. noun a play in which the quarterback hands the ball directly to a running back or another player, allowing that player to advance the ball

ارجاع به لغت handoff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «handoff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/handoff

لغات نزدیک handoff

پیشنهاد بهبود معانی