Handoff

ˈhændɑːf ˈhændɒf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    handoffs

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: hand-off

در معانی چهارم و پنجم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای handoff از handover استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
ورزش (فوتبال آمریکایی) (توپ) تحویل، انتقال، واگذاری، هندآف (انتقال توپ از بازیکنی به بازیکن دیگر، به‌منظور ادامه‌ی حمله و پیشروی در زمین حریف)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The team's success relied on handoffs between players.
- موفقیت این تیم به انتقال توپ بین بازیکنان متکی بود.
- During the game, our team's handoff strategy confused the opponent's defense.
- در طول بازی، استراتژی واگذاری توپ تیم ما دفاع حریف را سردرگم کرد.
noun countable
ورزش (دوی امدادی) (چوب امدادی) تحویل، انتقال، واگذاری (انتقال چوب امدادی از دونده‌ای به دونده‌ی دیگر)
- The coach emphasized the importance of timing during the handoff.
- مربی بر اهمیت زمان‌بندی درحین واگذاری چوب امدادی تأکید کرد.
- The final handoff was executed flawlessly, securing their victory.
- انتقال نهایی چوب‌ امدادی بی‌عیب‌و‌نقص انجام شد و پیروزی آن‌ها را تضمین کرد.
noun countable
ورزش (راگبی) دفاع با دست، سد با دست (حمل توپ با یک دست و هل دادن حریف با دست دیگر)
- The player's quick handoff helped him to evade the defender.
- دفاع با دست سریع بازیکن باعث شد که او بتواند از مدافع حریف بگریزد.
- The player executed a good handoff to evade the approaching defender.
- بازیکن برای فرار از مدافعی که درحال نزدیک شدن بود، دفاع با دست خوبی انجام داد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی واگذاری، انتقال، تحویل (سپردن چیزی از فردی به فرد دیگر)
- The handoff of responsibilities took place at the end of the meeting.
- در پایان جلسه، مسئولیت‌ها واگذار شدند.
- The company implemented a new process for the handoff of tasks.
- شرکت برای انتقال وظایف فرایند جدیدی را به اجرا کرد.
noun singular informal
انگلیسی آمریکایی (قدرت، مسئولیت، اختیار و...) انتقال، واگذاری، تحویل
- She witnessed the handoff of power during the inauguration ceremony.
- او در مراسم تحلیف شاهد انتقال قدرت بود.
- She was unhappy about the handoff of authority to her successor.
- او از سپردن اختیار به جانشین خود ناراضی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد handoff

  1. noun a play in which the quarterback hands the ball directly to a running back or another player, allowing that player to advance the ball

ارجاع به لغت handoff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «handoff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/handoff

لغات نزدیک handoff

پیشنهاد بهبود معانی