ناسازگار، نامناسب، ناجور، ناهماهنگ، ناهمخوان
His behavior was incongruent with the values he claimed to uphold.
رفتار او با ارزشهایی که ادعا میکرد از آن حمایت میکند ناسازگار بود.
Her outfit was incongruent with the formal dress code of the event.
لباس او با قانون لباس رسمی مراسم ناهماهنگ بود.
ریاضی نامتجانس، غیرمنطبق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The incongruent triangles puzzled the students, as they had different angles and side lengths.
مثلثهای نامتجانس دانشآموزان را سردرگم میکرد؛ زیرا آنها زاویهها و طول ضلعهای متفاوتی داشتند.
The puzzle pieces didn't fit together because their edges were incongruent.
قطعات پازل بهدلیل لبههای غیرمنطبق آنها با هم هماهنگ نبودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «incongruent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incongruent