امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dissonant

ˈdɪsənənt ˈdɪsənənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناجور، بدآهنگ، ناموزون، ناهنجار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the dissonant sounds of an old piano
- صداهای ناهماهنگ پیانوی کهنه
- The leader of the party tried to reconcile the dissonant fractions in the party.
- رهبر حزب کوشید که فراکسیون‌های ناسازگار حزب را آشتی دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dissonant

  1. adjective different, conflicting
    Synonyms:
    anomalous at variance differing disagreeing disconsonant discordant discrepant dissentient incompatible incongruent incongruous inconsistent inconsonant irreconcilable irregular sour note unmixable
    Antonyms:
    coinciding compatible complementary consonant similar
  1. adjective unharmonious
    Synonyms:
    cacophonic cacophonous discordant disharmonic disharmonious grating harsh inharmonic inharmonious jangling jarring out of tune raucous strident tuneless unmelodious unmusical
    Antonyms:
    concordant harmonious

ارجاع به لغت dissonant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissonant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dissonant

لغات نزدیک dissonant

پیشنهاد بهبود معانی