امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Incriminating

ɪnˈkrɪməneɪt̬ɪŋ ɪnˈkrɪmɪneɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    incriminated
  • شکل سوم:

    incriminated
  • سوم‌شخص مفرد:

    incriminates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اتهام‌آور، متهم‌کننده، محکومیت‌آمیز، گناهکار قلمداد کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- incriminating details
- جزئیات اتهام‌آور
- They managed to shove all the incriminating papers into an enormous suitcase.
- آن‌ها موفق شدند همه‌ی مدارک محکومیت‌آمیز را در یک چمدان بزرگ جا دهند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incriminating

  1. adjective inculpating
    Synonyms: damning, damaging, convicting, condemnatory, accusatory, compromising

لغات هم‌خانواده incriminating

ارجاع به لغت incriminating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incriminating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incriminating

لغات نزدیک incriminating

پیشنهاد بهبود معانی