گذشتهی ساده:
incriminatedشکل سوم:
incriminatedسومشخص مفرد:
incriminatesاتهامآور، متهمکننده، محکومیتآمیز، گناهکار قلمداد کننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
incriminating details
جزئیات اتهامآور
They managed to shove all the incriminating papers into an enormous suitcase.
آنها موفق شدند همهی مدارک محکومیتآمیز را در یک چمدان بزرگ جا دهند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «incriminating» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incriminating