با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Insulator

ˈɪnsəleɪtər ˈɪnsjəleɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    insulators

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    مقره، بنداور، عایق، جدا کننده، عایق کننده
    • - a high-tension insulator
    • - عایق برق فشار قوی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد insulator

  1. noun A material such as glass or porcelain with negligible electrical or thermal conductivity
    Synonyms: nonconductor, nonconveyor, dielectric, nontransmitter
    Antonyms: conductor

ارجاع به لغت insulator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insulator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insulator

لغات نزدیک insulator

پیشنهاد بهبود معانی