فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Interspace

ɪnˈtɜːspeɪs ɪnˈtɜːspeɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive adverb
    فاصله‌دار کردن، فاصله، مدت، فرجه، فاصله بین دو چیز
    • - The bricks are interspaced with red cement.
    • - میان آجرها سیمان قرمز ریخته‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد interspace

  1. noun A space or interval between objects or points
    Synonyms: gap, interstice, interval, separation

ارجاع به لغت interspace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interspace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interspace

لغات نزدیک interspace

پیشنهاد بهبود معانی