فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Interspace

ɪnˈtɜːspeɪs ɪnˈtɜːspeɪs

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb

فاصله‌دار کردن، فاصله، مدت، فرجه، فاصله بین دو چیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The bricks are interspaced with red cement.

میان آجرها سیمان قرمز ریخته‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interspace

  1. noun a space or interval between objects or points
    Synonyms:
    gap interval separation interstice

ارجاع به لغت interspace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interspace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interspace

لغات نزدیک interspace

پیشنهاد بهبود معانی