فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Noon

nuːn nuːn

شکل جمع:

noons

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2

نیمروز، ظهر، وسط روز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He arrived a little before noon.

او کمی پیش از ظهر وارد شد.

My class starts at twelve noon.

کلاس من ساعت دوازده نیمروز آغاز می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Take one pill at noon and one at night.

یک قرص ظهر و یک قرص شب بخورید.

at the noon of his power

در اوج قدرت او

the noon of his life

اوج زندگی او

noon meal

خوراک ظهر، ظهرانه، نهار

noon prayer

دعای ظهر

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد noon

  1. noun the middle of a day
    Synonyms:
    midday noontime noonday twelve o’clock high noon noontide meridian apex
    Antonyms:
    midnight

ارجاع به لغت noon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «noon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/noon

لغات نزدیک noon

پیشنهاد بهبود معانی