فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Playtime

ˈpleɪtaɪm ˈpleɪtaɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    هنگام بازی، موقع شروع نمایش
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد playtime

  1. noun Time for play or diversion
    Synonyms: vacation, holiday, recess, playday, freedom

ارجاع به لغت playtime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «playtime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/playtime

لغات نزدیک playtime

پیشنهاد بهبود معانی