فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prescriptive

prɪˈskrɪptɪv prɪˈskrɪptɪv

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal

دستوری، تجویزی، مقرراتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The new policy is too prescriptive and does not allow for flexibility in decision-making.

سیاست جدید بیش‌ازحد تجویزی است و اجازه‌ی انعطاف‌پذیری در تصمیم‌گیری را نمی‌دهد.

The company’s prescriptive rules leave no room for employees to use their own judgment.

قوانین مقرراتی شرکت هیچ فضایی برای استفاده از قضاوت شخصی کارکنان باقی نمی‌گذارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The new policy is prescriptive, limiting teachers' creativity in the classroom.

سیاست جدید دستوری است و خلاقیت معلمان را در کلاس درس محدود می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prescriptive

  1. adjective pertaining to giving directives or rules
    Synonyms:
    customary authoritarian rigid normative prescribed cut-and-dried
    Antonyms:
    descriptive

ارجاع به لغت prescriptive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prescriptive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prescriptive

لغات نزدیک prescriptive

پیشنهاد بهبود معانی