با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Watershed

ˈwɑːt̬ərʃed ˈwɔːtəʃed
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    watersheds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular
نقطه‌ی عطف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The discovery of antibiotics was a watershed moment in the field of medicine.
- کشف آنتی‌بیوتیک‌ها نقطه‌ی عطفی در عرصه‌ی پزشکی بود.
- The invention of the internet marked a watershed in communication.
- ابداع اینترنت نقطه‌ی عطفی در ارتباطات بود.
noun countable
جغرافیا آب‌پخشان (منطقه‌ای مرتفع که آب از آن به رودخانه می‌ریزد)
- The watershed provided a steady flow of water to the river.
- آب‌پخشان جریان ثابتی از آب را به رودخانه می‌برد.
- Protecting the watershed is crucial for maintaining clean water sources downstream.
- حفاظت از آب‌پخشان برای حفظ منابع آب پاک در پایین‌دست حیاتی است.
noun singular
انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر زمان پخش برنامه‌های بزرگسالان
- The introduction of age ratings has helped ensure that inappropriate content is not shown before the watershed.
- معرفی رده‌بندی‌های سنی کمک کرده است تا اطمینان حاصل شود که محتوای نامناسب پیش از زمان پخش برنامه‌های بزرگسالان نشان داده نمی‌شود.
- It's important for broadcasters to adhere to regulations and avoid airing unsuitable material before the designated watershed.
- مهم است که شرکت‌های پخش برنامه‌ها به مقررات پایبند باشد و از پخش مطالب نامناسب پیش از زمان پخش برنامه‌های بزرگسالان تعیین‌شده اجتناب کند.
noun countable
انگلیسی آمریکایی جغرافیا حوضه‌ی آبخیز (با مساحت ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ هکتار)
- The construction of a dam in the watershed caused significant changes to the local ecosystem.
- ساخت سد در حوضه‌ی آبخیز تغییرات قابل‌توجهی در اکوسیستم محلی ایجاد کرد.
- The pollution from nearby industries poses a threat to the health of our watershed.
- آلودگی صنایع مجاور سلامت حوضه‌ی آبخیز ما را تهدید می‌کند.
noun
(صفت‌گونه) حیاتی، مهم
- The discovery of a new vaccine was considered a watershed moment in the fight against the pandemic.
- کشف واکسن جدید، لحظه‌ای حیاتی در مبارزه با این بیماری همه‌گیر محسوب می‌شد.
- The assassination of Archduke Franz Ferdinand marked a watershed event that led to World War I.
- ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند رویداد مهمی را رقم زد که منجر به جنگ جهانی اول شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد watershed

  1. noun The region drained by a river system
    Synonyms: basin, river-basin, water parting, drainage-basin, catchment area, catchment-basin, drainage area, divide
  2. noun An event marking a unique or important historical change of course or one on which important developments depend
    Synonyms: landmark, turning point

ارجاع به لغت watershed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «watershed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/watershed

لغات نزدیک watershed

پیشنهاد بهبود معانی