آخرین به‌روزرسانی:

Week

wiːk wiːk

شکل جمع:

weeks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

تقویم هفته، هفت روز

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

next week

هفته‌ی دیگر

two weeks ago

دو هفته پیش

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Easter week

هفته‌ی عید پاک

Julie works a 40-hour week.

جولی هفته‌ای 40 ساعت کار می‌کند.

every week

هر هفته

We are paid by the week.

به ما هفتگی مزد می‌دهند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد week

  1. noun A period of seven consecutive days starting on Sunday
    Synonyms:
    calendar week hebdomad
  1. noun hours or days of work in a calendar week
    Synonyms:
    workweek work week working-week forty-hour week seven days six days
  1. adjective
    Synonyms:
    weekly hebdomadal

Collocations

week by week

هفته به هفته

sunday (or monday etc.) week

(انگلیس) یک هفته بعد از یکشنبه (یا دوشنبه و غیره)

this day (or tomorrow, etc) week

(انگلیس) یک هفته از امروز (یا فردا و غیره)

week after week

هفته‌های متوالی، هر هفته

Idioms

week in, week out

هر هفته

لغات هم‌خانواده week

ارجاع به لغت week

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «week» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/week

لغات نزدیک week

پیشنهاد بهبود معانی