فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Whelk

welk welk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جانورشناسی حلزون نَفیر، صدف حلزونی
    • - The fisherman caught a whelk.
    • - ماهیگیر یک حلزون نفیر را گرفت.
    • - The whelk crawled slowly along the ocean floor.
    • - حلزون نفیر به‌آرامی در طول کف اقیانوس خزید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد whelk

  1. noun A ridge or bump raised on the flesh, as by a lash or blow
    Synonyms: wale, weal, welt, wheal

ارجاع به لغت whelk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whelk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whelk

لغات نزدیک whelk

پیشنهاد بهبود معانی