فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Windsurf

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    ورزش بادسواری کردن، بادموج‌سواری کردن
    • - Learning to windsurf requires a lot of patience and practice.
    • - یادگیری بادسواری کردن به صبر و تمرین زیادی نیاز دارد.
    • - She loves to windsurf on the weekends.
    • - او دوست دارد در تعطیلات پایان هفته‌ بادموج‌سواری کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت windsurf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «windsurf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/windsurf

لغات نزدیک windsurf

پیشنهاد بهبود معانی