فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Windsurf

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

ورزش بادسواری کردن، بادموج‌سواری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Learning to windsurf requires a lot of patience and practice.

یادگیری بادسواری کردن به صبر و تمرین زیادی نیاز دارد.

She loves to windsurf on the weekends.

او دوست دارد در تعطیلات پایان هفته‌ بادموج‌سواری کند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت windsurf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «windsurf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/windsurf

لغات نزدیک windsurf

پیشنهاد بهبود معانی