village, farm, hamlet, burg, settlement, oasis
آبادی کوچک در دره قرار داشت.
The small settlement was nestled in the valley.
رودخانه بهسمت آبادی جاری میشود.
The river flows cranking into the village.
prosperity, thriving condition, prosperousness
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آبادی کشور نتیجهی سالها تلاش و تعهد برای بهبود اقتصاد بود.
The country's prosperousness was a result of years of hard work and dedication to improving the economy.
کسبوکار در شرایط پررونق خود درحال آبادی است.
The business is prospering in its thriving condition.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «آبادی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آبادی