به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

اجباری به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • الزامی، زوری، قهری
  • فونتیک فارسی

    ejbaari
  • صفت
    compulsory, obligatory, forcible, mandatory, mandated, required, involuntary, imperative, enforced, bounden, compelling, forced, exigent, coercive
    • - در برخی کشورها خدمت نظام اجباری است.

    • - In some countries, military service is compulsory.
    • - دانشجویی را از درس اجباری معاف کردن

    • - to exempt a student from a required course
    • - فرود اجباری

    • - forced landing
    • - رأی دادن اجباری نیست.

    • - Voting is not mandatory.
  • خدمت سربازی
  • فونتیک فارسی

    ejbaari
  • اسم
    the draft, compulsory military service, conscription, military service
    • - برادرم به اجباری می‌رود.

    • - My brother is being drafted into discharge.
    • - دولت به کسانی که اجباری‌شان را تمام کرده‌اند، مزایای مختلفی می‌دهد.

    • - The government offers various benefits to those who have completed their military service.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد اجباری

ارجاع به لغت اجباری

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «اجباری» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/اجباری

لغات نزدیک اجباری

پیشنهاد بهبود معانی