brass hat, top brass, senior officer, high official, chief officer, ranking officer
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
یک ارتش بالاسنگین که دو هزار سرباز و دویست افسر ارشد دارد.
A top-heavy army that has two thousand soldiers and two hundred senior officers.
افسر ارشد احمد را بهدلیل دیر آمدن مؤاخذه کرد.
The chief officer reprimanded Ahmad for being late.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «افسر ارشد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/افسر ارشد