آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

برخاستن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / barkhaastan /

to get up, to stand up, to get on one's feet, to rise, to arise

to get up

to stand up

to get on one's feet

to rise

to arise

ایستادن، به پا خاستن

بعداز زمین خوردن، بدون کمک برخاست.

After the fall, she got up without any help.

همه برای استقبال از مهمان برخاستند.

Everyone stood up to greet the guest.

فعل لازم
فونتیک فارسی / barkhaastan /

to rise (from), to arise (from), to come from, to originate, to stem (from)

to rise

to arise

to come from

to originate

to stem

پدید آمدن، طلوع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

او از خاکستر قوی‌تر از قبل برخاست.

He rise from the ashes stronger than before.

علاقه‌ی او به هنر از تجربیات کودکی‌اش برخاسته است.

Her passion for art stems from her childhood experiences.

فعل لازم
فونتیک فارسی / barkhaastan /

مجازی to rebel, to rise, to revolt, to riot, to stage an uprising

to rebel

to rise

to revolt

to riot

to stage an uprising

مخالفت کردن، شورش کردن

مردم علیه مالیات‌های ناعادلانه برخاستند.

The people rebel against the unfair taxes.

شهروندان برای سرنگونی دولت فاسد برخاستند.

The citizens revolt to overthrow the corrupt government.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد برخاستن

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:
بردمیدن سر زدن
مترادف:
مترادف:
پدیدآمدن آغاز شدن در گرفتن

ارجاع به لغت برخاستن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «برخاستن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برخاستن

لغات نزدیک برخاستن

پیشنهاد بهبود معانی