living, life, lifetime
زندگی آبرومندانهای داشتن
make a decent living
زندگی پس از مرگ، حیات اخروی
the future life
biography
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
زندگی حافظ
a biography of Hafez
زندگی مولانا
Molana's biography
belongings, things, household furniture, house goods
همهی زندگیاش در آتش سوخت
All his belongings were burnt in the fire
زندگیاش را جمع کرد
She gathered up her belongings
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «زندگی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زندگی