product, fabrication, production, output, manufacture
اسمی انتخاب کن که به این محصول بخورد.
Choose a name that fits this product.
محصول جنبی
a subsidiary product
crop, yield, produce, harvest
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
باران محصول خوبی را نوید میدهد.
The rain betokens a good crop.
محصول فراوان
a bounteous harvest
امسال محصول خیار خیلی عالی بوده است.
This year we are having a bumper crop of cucumbers.
result, outcome, consequence
محصول بحث آنها هنوز مشخص نیست.
The outcome of their discussion is still unknown.
نابینایی او محصول تصادف است.
His blindness is the result of an accident.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «محصول» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/محصول