regular, well-organized, tidy, taut, trim, methodical, systematic, neat, orderly, steady, straight
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
حفظ ارتباط منظم با خانواده و دوستان برای رفاه عاطفی مهم است.
Maintaining regular contact with family and friends is important for emotional well-being.
او فردی منظم است.
He is a methodical person.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منظم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منظم