waiter, waitress, carhop, servant, bellhop, retainer, charwoman, valet, orderly, maidservant
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به پیشخدمت ده دلار انعام دادم.
I gave the waiter a ten-dollar tip.
ناهارمان را تمام کردیم و برای پیشخدمت روی میز انعام گذاشتیم.
We finished our lunch and left a tip on the table for the waiter.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پیشخدمت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیشخدمت