yes!, certainly!, all right! right!
مجید: "کتاب را باز کن"! رضا: "چشم"
Majid: "open the book!" Reza: "o.k."
چشم تکالیفم را انجام میدهم
all right, I will do my homework
eye, orb, oculus
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
چشم آبی
blue-eyed
یوسف نور چشم پدرش بود.
Josef was the apple of his father's eye.
glimpse, view, look, glance
چشم طمع به مال دیگران داشتن
to covet others' belongings
چشم داشتن
to covet
عامیانه righto
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چشم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چشم