to scratch, to swoop, to scrabble, to claw, to fasten, to catch, to clutch, to cleave
تصویر پلنگی که بر پشت گاوی چنگ زده است
the picture of a tiger clawing the back of a cow
خواستم گربه را ناز کنم؛ ولی دستم را چنگ زد.
I wanted to pat the cat, but it scratched my hand.
to grasp, to snatch, to seize
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او بهسرعت دستهی چمدان را چنگ زد و آن را کشید.
She quickly grasped the handle of the suitcase and pulled it along.
او دستش را دراز کرد تا کتاب درحال سقوط را قبل از برخورد به زمین چنگ بزند.
She reached out to seize the falling book before it hit the ground.
موسیقی to play harp
او دوست دارد هر صبح با چنگ خود چنگ بزند.
She loves to play harp on her harp every morning.
آنها از او خواستند در مراسم عروسی چنگ بزند.
They asked her to play harp during the wedding ceremony.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چنگ زدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چنگ زدن