فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

کلک به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • حیله، نیرنگ، حقه، شیطنت
  • فونتیک فارسی

    kalak
  • اسم
    trick, cheat, ruse, trap, hoax, ploy, scheme, artifice, wile, fraud, deceit, spoof, imposition, sham, dodge, gimmick, prank, caper, stunt
    • - این کلک مار سودابه است

    • - this is the kind of trick Sudabeh would use
    • - خبر بیماری او کلک بود

    • - the news of his illness was a hoax
  • نیرنگباز، اهل حقه‌بازی یا شیطنت
  • فونتیک فارسی

    kalak
  • صفت
    deceitful, tricky, fraudulent, gimmicky
    • - برادرش خیلی کلک است

    • - his brother is very tricky
    • - کلک (کسی یا چیزی) را کندن

    • - to put an end to, to make short work of, to get rid of, to dispatch
    • - کلک سوار کردن

    • - to play a trick (on), to hoodwink, to engage in a con job
  • وسیله‌ی نقلیه‌ی شناور
  • فونتیک فارسی

    kalak
  • اسم
    raft, raft or float supported by inflated skins, barge
  • قلم
  • فونتیک فارسی

    kelk
  • اسم
    pen
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد کلک

ارجاع به لغت کلک

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «کلک» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/کلک

لغات نزدیک کلک

پیشنهاد بهبود معانی