layer, width, piece, square
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
یک تخته پارچه
a square of cloth
او یک تخته فرش جذاب برای اتاق نشیمن خرید.
She bought a vibrant piece of carpet for the living room.
blackboard, board
معلم از من خواست که تخته را پاک کنم.
The teacher asked me to erase the blackboard.
معلم نوشتههای روی تخته را پاک کرد.
The teacher rubbed off the writing on the board.
backgammon (board)
تخته هم بازی مهارت و هم شانس است.
Backgammon is a game of both skill and luck.
تا نیمههای شب تخته بازی کردیم.
We played backgammon until midnight.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تخته» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تخته