separation, disunion, separateness, breakaway, secession, divergence, dissociation, split, disengagement, being away (from), sequestration
جدایی سیاست و مذهب
the separation of politics and religion
سپری شد غم جدایی...
the sorrow of separation ended ...
divorce, separation, breakup
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جدایی عشق آن دو را تشدید کرد.
Separation intensified their love.
رنج جدایی
the pain of separation
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جدایی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جدایی