hard, stiff, solid, firm, unbending, rigid, wooden
پشتی این صندلی خیلی سفت است.
This chair's backrest is too stiff.
پس از مدتی سیمان سفت میشود.
After a while, the cement becomes firm.
tough, tight, leathery, horny, tenacious, hard, taut
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
گوشت سفت برای کباب خوب نیست.
Tough meat is not good for Kebab.
طناب را سفت بکش.
Pull the rope hard.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سفت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سفت