hard, strong, sclerotic, rocky, tenacious, substantial, rigid, stiff, stark, stony, firm, steely, inflexible, unbending, tight, horny, tempered, intractable
hard
strong
sclerotic
rocky
tenacious
substantial
rigid
stiff
stark
stony
firm
steely
inflexible
unbending
tight
horny
tempered
intractable
چوب سخت
a tenacious wood
مالیات که هزینهای اجتنابناپذیر است شرط سفت و سخت تصمیم برای سرمایهگذاری میشود.
Tax which is a kind of ineluctable expenditure becomes the rigid stipulation of investment decision.
difficult, hard, formidable, uphill, strenuous, oppressive, demanding, tough
difficult
hard
formidable
uphill
strenuous
oppressive
demanding
tough
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دوست شدن سخت است، دوست نگه داشتن هنری ظریف است.
Making friends is hard, keeping them is a fine art.
رانندگی در کوهستان بسیار سخت بود.
The drive through the mountains was very difficult.
violent, heavy, rock-ribbed, rough, vigorous, terrible, brutal, vehement, rugged, stringent, unmitigated, hard, harsh, hard-line, poignant, rigoros, severe, intense, sharp, dour, keen, cutting
violent
heavy
rock-ribbed
rough
vigorous
terrible
brutal
vehement
rugged
stringent
unmitigated
hard
harsh
hard-line
poignant
rigoros
severe
intense
sharp
dour
keen
cutting
ضربهی سخت
a heavy blow
گفت انوری که در اثر بادهای سخت ....
Anvary said that as a result of rough winds ...
very, tremendously, awfully, rigidly, hard, sorely
very
tremendously
awfully
rigidly
hard
sorely
سگ نر با دیدن سگ ماده سخت برانگیخته شد.
Upon seeing the female dog, the male dog became very excited.
هرگونه اشاره به امور جنسی او را سخت شرمگین میکرد.
Any mention of sexual matters embarrassed him tremendously.
inflexible, strict, stern
inflexible
strict
stern
معلم ما سخت اهل انضباط بود.
Our teacher was a strict disciplinarian.
او سخت دربارهی عواقب هشدار داده شد.
He was sternly warned about the consequences.
harsh, unpleasant
harsh
unpleasant
او وقتی بچهها بدرفتاری کردند، سخت با آنها صحبت کرد.
She spoke harshly to the children when they misbehaved.
جادهها سخت لغزنده بودند بهخاطر یخ.
The roads were unpleasantly slippery due to the ice.
a combining form (meaning: hard)
a combining form
سختپوست
crustacean
سختپسند
choosy
کلمهی «سخت» در زبان انگلیسی به hard یا difficult ترجمه میشود.
«سخت» مفهومی است که به شرایط یا کارهایی اشاره دارد که انجام آنها نیازمند تلاش، پشتکار و گاهی صبر فراوان است. وقتی میگوییم چیزی سخت است، معمولاً منظورمان این است که آن کار یا وضعیت آسان نیست و ممکن است با موانع، چالشها یا دشواریهایی همراه باشد که باید بر آنها غلبه کرد. سختی میتواند در جنبههای مختلف زندگی ظاهر شود؛ از مسائل تحصیلی و کاری گرفته تا مسائل روحی و اجتماعی.
یکی از ویژگیهای مهم شرایط سخت این است که افراد را به رشد و توسعهی مهارتها و تواناییهایشان ترغیب میکند. مواجهه با سختیها به ما یاد میدهد چگونه مقاومتر باشیم، مشکلات را بهتر مدیریت کنیم و راهحلهای خلاقانه پیدا کنیم. البته سخت بودن یک تجربهی ناخوشایند هم هست، چون گاهی با احساس ناامیدی، استرس و خستگی همراه است؛ اما پشت سر گذاشتن این شرایط دشوار، حس موفقیت و رضایت عمیقی به دنبال دارد.
سخت بودن ممکن است در موضوعات مختلف متفاوت معنا پیدا کند؛ مثلاً سختی جسمانی یعنی تحمل درد یا خستگی، سختی ذهنی به معنای تمرکز و تفکر عمیق، و سختی عاطفی یعنی مقابله با احساسات پیچیده و دردناک. این تنوع باعث میشود که کلمه «سخت» بسیار گسترده و قابل استفاده در موقعیتهای متنوع باشد.
«سخت» بودن بخشی طبیعی از زندگی است که همه انسانها آن را تجربه میکنند. گاهی اوقات همین سختیها هستند که به زندگی معنا میبخشند و ما را قویتر و مقاومتر میسازند. پس به جای ترس از سختی، میتوان آن را فرصتی برای رشد و پیشرفت دانست و با نگاهی مثبت به آن روبرو شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سخت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سخت