آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

سیاست به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / siyaasat /

سیاست diplomacy, politics, policy, polity, statesmanship, statecraft

diplomacy

politics

policy

polity

statesmanship

statecraft

امور وابسته به دولت

او کاملاً درگیر سیاست حزبی است.

He is knee-deep into party politics.

سیاست انگلستان در خاورمیانه

the British diplomacy in the Middle East

اسم
فونتیک فارسی / siyaasat /

policy, strategy, modus operandi, plan of action, course of action

policy

strategy

modus operandi

plan of action

course of action

تدبیر، خط‌مشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

سیاست شرکت بر رشد بلندمدت تمرکز دارد.

The company's strategy focuses on long-term growth.

نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت

the need for consistency and continuity in government policy

اسم
فونتیک فارسی / siyaasat /

قدیمی punishment, retribution

punishment

retribution

عقوبت، مجازات

سیاست دولت در برابر فساد سخت و بی‌گذشت است.

The government's punishment for corruption is strict and unforgiving.

سیاست انتقام‌جویی رژیم باعث ترس گسترده در میان مردم شد.

The retribution strategy of the regime caused widespread fear among the population.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سیاست

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
تدبیر خطمشی
مترادف:
مترادف:
مترادف:

ارجاع به لغت سیاست

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سیاست» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سیاست

لغات نزدیک سیاست

پیشنهاد بهبود معانی