آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

عضو به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / ozv /

کالبدشناسی member, organ

member

organ

آلت، اندام

میزان موفقیت پیوند دگرپیوندینه بسته به نوع عضو پیوندشده متفاوت است.

The success rate of heterograft transplantation varies depending on the type of organ being transplanted.

پزشک عضو آسیب‌دیده را با دقت معاینه کرد.

The doctor examined the injured member carefully.

اسم
فونتیک فارسی / ozv /

affiliate, member, fellow, part

affiliate

member

fellow

part

هر جزء تشکیل‌دهنده‌ی یک مجموعه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

این مدرسه عضو وابسته به انجمن آموزشی منطقه‌ای است.

The school is an affiliate of a regional educational association.

او را به‌عنوان عضو دائم باشگاه ثبت‌نام کردند.

He was enrolled as a permanent member of the club.

اسم
فونتیک فارسی / ozv /

سیاست member of parliament

member of parliament

نماینده‌ی مجلس

هر عضو حق رأی دارد.

Every member of parliament has the right to vote.

هر عضو مسئولیتی نسبت به رأی‌دهندگان خود دارد.

Each member of parliament has a responsibility to their voters.

اسم
فونتیک فارسی / ozv /

employee

employee

کارمند

شرکت برای هر عضو به‌عنوان عضوی کلیدی ارزش قائل است.

The company values every employee as a key member.

این عضو ایده‌ی بسیار خوبی به پروژه ارائه داد.

The employee contributed a great idea to the project.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد عضو

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:
ابوابجمعی جزو کارمند مستخدم
مترادف:

ارجاع به لغت عضو

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «عضو» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عضو

لغات نزدیک عضو

پیشنهاد بهبود معانی