عامیانه illness, sickness, disease, ailment, indisposition, malady
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سال گذشته او به مریضی نادری مبتلا شد.
He was diagnosed with a rare illness last year.
او پساز خوردن غذای فاسد احساس مریضی کرد.
She felt a wave of sickness after eating the spoiled food.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مریضی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مریضی