آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

مریضی به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / marizi /

عامیانه illness, sickness, disease, ailment, indisposition, malady

illness

sickness

disease

ailment

indisposition

malady

کسالت، ناخوشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

سال گذشته او به مریضی نادری مبتلا شد.

He was diagnosed with a rare illness last year.

او پس‌از خوردن غذای فاسد احساس مریضی کرد.

She felt a wave of sickness after eating the spoiled food.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مریضی

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:

ارجاع به لغت مریضی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مریضی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مریضی

لغات نزدیک مریضی

پیشنهاد بهبود معانی