-
متعهد، وفادار
-
فونتیک فارسی
paayband
-
صفت
bound, duty bound, under, faithful, dependent, observant, respecter
-
- پایبند رسوم
- - bound by conventions
-
- پایبند آداب معاشرت
- - observant of the rules of etiquette
مترادف و متضاد پایبند
- اسیر، پایبست، گرفتار، مقید ≠ مجرد
- اساس، بنیاد، بن، بیخ، پی
- دلباخته، هواخواه
- خلخال
- بخو، زنجیر، کند
- بند، دوال