فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

بند به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

ریسمان

فونتیک فارسی

band
اسم
band, rope, cord, string, stand, strap, strip, clothes line, lace, chord, thread, thong, tie, cicture

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

- هیزم‌ها را با بند به هم بسته بودند.

- They had tied the logs together with a band.

- بند ناف

- umbilical cord
بخش

فونتیک فارسی

band
اسم
ward, verse, stanza, article, block, paragraph, clause, section, weir

- طبق بند ۲۰ منشور سازمان ملل‌ متحد

- according to article 20 of the U.N. Charter

- بند آزاد

- independent clause
سد

فونتیک فارسی

band
اسم
dike, dam, lock, weir

- بند امیر در استان فارس

- Amir dam in the Fars province

- کشاورزان بندی ساختند تا مزارع خود را از سیل محافظت کنند.

- Farmers built a dike to protect their fields from flooding.
مفصل

فونتیک فارسی

band
اسم
joint, hinge, articulation, ligament, artho-

- پزشک بند متورم بیمار را معاینه کرد.

- The doctor examined the patient's swollen joint.

- بند پاره‌شده می‌تواند به درد شدید و ناپایداری منجر شود.

- A torn ligament can lead to severe pain and instability.
مانع

فونتیک فارسی

band
اسم
obstacle, barrier, fetter, impediment, trammel, hindrance

- کمبود بودجه بند مهمی برای پروژه بود.

- The lack of funding was a significant obstacle for the project.

- او بندهای احساسی را که طی سال‌ها ساخته بود، شکست.

- He broke through the emotional barriers he had built over the years.
فاصله‌ی پرشده بین دو آجر

فونتیک فارسی

band
اسم
joint, each of the spaces between bricks

- بند بین آجرها با ملات پر شده بود.

- The joint between the bricks was filled with mortar.

- بند بین سنگ‌ها به‌سختی قابل مشاهده بود.

- The joint between the stones was barely visible.
پیوند

فونتیک فارسی

band
اسم
link, connection, bind, fastener, brace

- او بندی به مقاله برای مطالعه‌ی بیشتر ارائه داد.

- He provided a link to the article for further reading.

- بند بین آن‌ها در طول سال‌ها قوی‌تر شد.

- The bind between them grew stronger over the years.
وسیه‌ای برای بستن، آویختن یا پوشاندن

فونتیک فارسی

-band
سازه‌ی پیوندی
combining form (meaning: band, a means of tying, a means of hanging, a means of fastening)

- دست‌بند

- bracelet

- چشم‌بند

- blinker
مسدودشده

فونتیک فارسی

-band
سازه‌ی پیوندی
combining form (meaning: blocked, clogged, occluded)

- شاش‌بند

- dysuria

- مجرابند

- plug
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بند

  1. مترادف:
    حبل رسن رشته ریسمان طناب نخ
  1. مترادف:
    ترک زین
  1. مترادف:
    بست عقد قید گره گیر
  1. مترادف:
    پیوند لولا مفصلگاه مفصل
  1. مترادف:
    استخوان انگشت
  1. مترادف:
    اتصالگاه پیوندگاه گره‌گاه
  1. مترادف:
    تله دام
  1. مترادف:
    رهن گرو

ارجاع به لغت بند

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بند» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بند

لغات نزدیک بند

پیشنهاد بهبود معانی