۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

بند به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / band /

band, rope, cord, string, stand, strap, strip, clothes line, lace, chord, thread, thong, tie, cicture

ریسمان

هیزم‌ها را با بند به هم بسته بودند.

They had tied the logs together with a band.

بند ناف

umbilical cord

اسم
فونتیک فارسی / band /

ward, verse, stanza, article, block, paragraph, clause, section, weir

بخش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

طبق بند ۲۰ منشور سازمان ملل‌ متحد

according to article 20 of the U.N. Charter

بند آزاد

independent clause

اسم
فونتیک فارسی / band /

dike, dam, lock, weir

سد

بند امیر در استان فارس

Amir dam in the Fars province

کشاورزان بندی ساختند تا مزارع خود را از سیل محافظت کنند.

Farmers built a dike to protect their fields from flooding.

اسم
فونتیک فارسی / band /

joint, hinge, articulation, ligament, artho-

مفصل

پزشک بند متورم بیمار را معاینه کرد.

The doctor examined the patient's swollen joint.

بند پاره‌شده می‌تواند به درد شدید و ناپایداری منجر شود.

A torn ligament can lead to severe pain and instability.

اسم
فونتیک فارسی / band /

obstacle, barrier, fetter, impediment, trammel, hindrance

مانع

کمبود بودجه بند مهمی برای پروژه بود.

The lack of funding was a significant obstacle for the project.

او بندهای احساسی را که طی سال‌ها ساخته بود، شکست.

He broke through the emotional barriers he had built over the years.

اسم
فونتیک فارسی / band /

joint, each of the spaces between bricks

فاصله‌ی پرشده بین دو آجر

بند بین آجرها با ملات پر شده بود.

The joint between the bricks was filled with mortar.

بند بین سنگ‌ها به‌سختی قابل مشاهده بود.

The joint between the stones was barely visible.

اسم
فونتیک فارسی / band /

link, connection, bind, fastener, brace

پیوند

او بندی به مقاله برای مطالعه‌ی بیشتر ارائه داد.

He provided a link to the article for further reading.

بند بین آن‌ها در طول سال‌ها قوی‌تر شد.

The bind between them grew stronger over the years.

سازه‌ی پیوندی
فونتیک فارسی / -band /

combining form (meaning: band, a means of tying, a means of hanging, a means of fastening)

وسیه‌ای برای بستن، آویختن یا پوشاندن

دست‌بند

bracelet

چشم‌بند

blinker

سازه‌ی پیوندی
فونتیک فارسی / -band /

combining form (meaning: blocked, clogged, occluded)

مسدودشده

شاش‌بند

dysuria

مجرابند

plug

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بند

  1. مترادف:
    حبل رسن رشته ریسمان طناب نخ
  1. مترادف:
    ترک زین
  1. مترادف:
    بست عقد قید گره گیر
  1. مترادف:
    پیوند لولا مفصلگاه مفصل
  1. مترادف:
    استخوان انگشت
  1. مترادف:
    اتصالگاه پیوندگاه گره‌گاه
  1. مترادف:
    تله دام
  1. مترادف:
    رهن گرو

ارجاع به لغت بند

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بند» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بند

لغات نزدیک بند

پیشنهاد بهبود معانی