۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

بست به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / bast /

fastening, brace, clamp, bond, fastener, clasp, clinch, joint, splice, bind, latch, connection, connective, buckle, closure

بند، چفت

تخته‌هایی که با بست‌های فلزی به هم وصل شده‌اند

planks joined together with metal clamps

بست کیف در حین پیاده‌روی شکست.

The fastening on the backpack broke during the hike.

اسم
فونتیک فارسی / bast /

sanctuary, sit-in place

پناهگاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

آن‌ها در طوفان به بست قدیمی در کلیسا پناه بردند.

They found sanctuary in the old church during the storm.

پیدا کردن بستی راحت برای جلسات طولانی بسیار مهم است.

Finding a comfortable sit-in place is crucial for long meetings.

اسم
فونتیک فارسی / bast /

a dose of opium used at a time

واحد کشیدن تریاک

او یک بست تریاک را برای کنترل دردش تجویز کرد.

He prescribed a dose of opium used at a time for his pain management.

یک بست تریاک در یک زمان می‌تواند برای تسکین درد شدید مؤثر باشد.

A dose of opium used at a time can be effective for severe pain relief.

سازه‌ی پیوندی
فونتیک فارسی / -bast /

a combining form that means "fastening" or "binding"

بستن

بن‌بست

deadlock

داربست

scaffold

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بست

  1. مترادف:
    باغ گلزار میوه‌زار
  1. مترادف:
    پشته زمین ناهموار گریوه
  1. مترادف:
    محور سنگ آسیا
  1. مترادف:
    گندم برشته گندم بریان
  1. مترادف:
    اسم
  1. مترادف:
    بند قید چفت سد
  1. مترادف:
    مسدود
  1. مترادف:
    عقده گره گیره گیر
  1. مترادف:
    تحصن
  1. مترادف:
    تحصنگاه بستگاه
  1. مترادف:
    شش‌نخود تریاک

ارجاع به لغت بست

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بست» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بست

لغات نزدیک بست

پیشنهاد بهبود معانی