امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

کشور به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

مملکت، سرزمین

فونتیک فارسی

keshvar
اسم
country, state, polity, land, nativeland, homeland, fatherland, nation, home, commonwealth

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- صنایع یک کشور را به نظم درآوردن.

- to regiment the industries of a country.

- نخست‌وزیر قانونی آن کشور در تبعید است.

- The de jure Prime Minister of that country is in exile.
شهر
city-state
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد کشور

  1. مترادف:
    ارض اقلیم خطه دیار سرزمین شهر قلمرو مرزوبوم ملک ملکت مملکت ولایت

ارجاع به لغت کشور

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «کشور» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/کشور

لغات نزدیک کشور

پیشنهاد بهبود معانی