knotted, snarled, bedeviled, foul, matted, tangled, kink, kinkiness, tied
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
باز کردن طناب گرهخورده سخت بود.
The knotted rope was too difficult to untangle.
شاخههای گرهخوردهی درخت راه را مسدود کرده بود.
The snarled branches of the tree blocked the path.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «گرهخورده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گرهخورده