بهطور ترسناک، بهطور مخوف، بهطور وهمبرانگیز، بهطور عجیبوغریب
The shadows moved creepily across the walls as the lights flickered.
با سوسو زدن چراغها، سایهها بهطور وحشتناکی روی دیوارها حرکت میکردند.
The old doll sat creepily on the shelf, its gaze following everyone in the room.
عروسک پیر بهطور مخوفی روی قفسه نشسته بود و نگاهش همه را در اتاق دنبال میکرد.
بهطور چندشآور، بهطور نامناسب، بهطور ناخوشایند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He smiled creepily as he approached her in the dimly lit corridor.
وقتی در راهروی کمنور به او نزدیک شد، بهطور چندشآوری لبخند زد.
The cat watched her creepily from the shadows, making her feel uneasy.
گربه بهطور ناخوشایندی از زیر سایه او را تماشا میکرد و باعث میشد که او احساس ناراحتی کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «creepily» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/creepily