به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Digestion

daɪˈdʒestʃn / / də- daɪˈdʒestʃn / / də-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    digestions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C1
    هضم، گوارش
    • - Some drugs aid digestion.
    • - برخی داروها گوارش را آسان می‌کنند.
    • - There are several stages to the digestion of food.
    • - هضم غذا در چندین مرحله انجام می‌گیرد.
    • - Her mother suffers from poor digestion.
    • - مادرش از سوء هاضمه رنج می‌برد.
    • - The digestion of all that information in such a short time is impossible.
    • - فهم همه‌ی آن اطلاعات در مدتی چنین کوتاه غیرممکن است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد digestion

  1. noun digesting
    Synonyms: eupepsia, ingestion, absorption, metabolism, assimilation

ارجاع به لغت digestion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «digestion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/digestion

لغات نزدیک digestion

پیشنهاد بهبود معانی