فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Digestion

daɪˈdʒestʃn / / də- daɪˈdʒestʃn / / də-

شکل جمع:

digestions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1

هضم، گوارش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Some drugs aid digestion.

برخی داروها گوارش را آسان می‌کنند.

There are several stages to the digestion of food.

هضم غذا در چندین مرحله انجام می‌گیرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her mother suffers from poor digestion.

مادرش از سوء هاضمه رنج می‌برد.

The digestion of all that information in such a short time is impossible.

فهم همه‌ی آن اطلاعات در مدتی چنین کوتاه غیرممکن است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد digestion

  1. noun digesting
    Synonyms:
    absorption assimilation ingestion metabolism eupepsia

ارجاع به لغت digestion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «digestion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/digestion

لغات نزدیک digestion

پیشنهاد بهبود معانی