(آدم) مردمآزار، مزاحم، موی دماغ
As a political gadfly, he challenged the government's policies and decisions.
او بهعنوان یک مزاحم سیاسی، سیاستها و تصمیمات دولت را به چالش کشید.
As a journalist, he was known to be a gadfly, always asking tough questions no one else dared to ask.
بهعنوان یک روزنامهنگار، او به یک موی دماغ معروف بود و همیشه سؤالات سختی میپرسید که هیچکس جرات نمیکرد بپرسد.
حشرهشناسی خرمگس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The gadfly buzzed around the room, annoying everyone with its constant humming.
خرمگس در اتاق وزوز میکرد و با صدای مداومش همه را آزار میداد.
The gadfly's constant buzzing was irritating and distracting everyone at the picnic.
صدای وزوز دائمی خرمگس، همه را در پیکنیک آزار میداد و حواسشان را پرت میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gadfly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gadfly