با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Have A Ball

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • idiom
    کیف کردن، لذت بردن، حال کردن
    • - Everyone had a ball at the party.
    • - همه در مهمانی حال کردند.
    • - He and I just have a ball.
    • - من و اون حسابی کیف می‌کنیم باهم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد have a ball

  1. verb have fun
    Synonyms: beat the drum, cut loose, enjoy, feast, get down, get it on, go to town, jubilate, kick up one’s heels, let loose, let off steam, live it up, make merry, paint the town red, party, raise hell, raise the roof, rejoice, revel, revere

ارجاع به لغت have a ball

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «have a ball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/have-a-ball

پیشنهاد بهبود معانی