با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Horny

ˈhɔːrni ˈhɔːni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    hornier
  • صفت عالی:

    horniest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective informal
    شهوتی، هیجان‌زده‌ی جنسی
    • - He had become horny.
    • - او شهوتی شده بود.
  • adjective informal
    انگلیسی بریتانیایی ناپسند جذابیت جنسی
    • - You look horny in that dress.
    • - تو اون پیراهن جذاب به نظر می‌رسی.
  • adjective
    شاخی، سفت، سخت
    • - These insects have a smooth, horny skin.
    • - این حشرات پوست صاف و شاخی دارند.
    • - horny hands
    • - دستان پینه‌زده (حالتی که پوست شاخی می‌شود)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد horny

  1. adjective sexually aroused
    Synonyms: concupiscent, desiring, hard up, hot, hot to trot, lascivious, libidinous, lustful, oversexed, passionate, randy, turned on

ارجاع به لغت horny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «horny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/horny

لغات نزدیک horny

پیشنهاد بهبود معانی