فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Horny

ˈhɔːrni ˈhɔːni

صفت تفضیلی:

hornier

صفت عالی:

horniest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

شهوتی، هیجان‌زده‌ی جنسی

He had become horny.

او شهوتی شده بود.

adjective informal

انگلیسی بریتانیایی ناپسند جذابیت جنسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

You look horny in that dress.

تو اون پیراهن جذاب به نظر می‌رسی.

adjective

شاخی، سفت، سخت

These insects have a smooth, horny skin.

این حشرات پوست صاف و شاخی دارند.

horny hands

دستان پینه‌زده (حالتی که پوست شاخی می‌شود)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد horny

  1. adjective sexually aroused
    Synonyms:
    turned on hot desiring lustful passionate randy lascivious libidinous hard up hot to trot oversexed concupiscent

ارجاع به لغت horny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «horny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/horny

لغات نزدیک horny

پیشنهاد بهبود معانی