صفت تفضیلی:
hornierصفت عالی:
horniestحشری، تحریکشده، شهوتی
He was so horny that he could barely concentrate on his work.
او آنقدر حشری بود که بهسختی میتوانست روی کارش تمرکز کند.
She felt slightly horny after reading a romantic novel late at night.
او پساز خواندن رمانی عاشقانه در آخر شب کمی تحریک شده بود.
He had become horny.
او شهوتی شده بود.
انگلیسی بریتانیایی جذاب، سکسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
You look horny in that dress.
تو اون پیراهن جذاب به نظر میرسی.
Some people believe red lips always look horny.
بعضیها معتقدند لبهای قرمز همیشه سکسی بهنظر میرسند.
شاخی، سفت، سخت
These insects have a smooth, horny skin.
این حشرات پوست صاف و شاخی دارند.
Some reptiles have horny scales that protect their bodies.
برخی خزندگان فلسهای سختی دارند که از بدنشان محافظت میکند.
horny hands
دستان پینهزده (حالتی که پوست شاخی میشود)
صفت تفضیلی horny در زبان انگلیسی hornier است.
صفت عالی horny در زبان انگلیسی horniest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «horny» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/horny