صفت تفضیلی:
hornierصفت عالی:
horniestشهوتی، هیجانزدهی جنسی
He had become horny.
او شهوتی شده بود.
انگلیسی بریتانیایی ناپسند جذابیت جنسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
You look horny in that dress.
تو اون پیراهن جذاب به نظر میرسی.
شاخی، سفت، سخت
These insects have a smooth, horny skin.
این حشرات پوست صاف و شاخی دارند.
horny hands
دستان پینهزده (حالتی که پوست شاخی میشود)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «horny» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/horny