فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Incidentally

ˌɪnsəˈdentli ˌɪnsəˈdentli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb C1
    برحسب اتفاق، پیشامدوار
    • - they met incidentally.
    • - آن‌ها برحسب اتفاق ملاقات کردند.
    • - The information was only discovered incidentally.
    • - اطلاعات تنها بر حسب اتفاق کشف شدند.
  • adverb
    راستی، ضمنا، اتفاقا، لزوما، بطور لزوم
    • - Incidentally, I wanted to have a word with you about your travel expenses.
    • - اتفاقاً، می‌خواستم درمورد هزینه سفرت با شما صحبت کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد incidentally

  1. adverb by chance
    Synonyms: accidentally, as a by-product, as side effect, by the bye, by the way, casually, fortuitously, in passing, in related manner, not by design, obiter, parenthetically, remotely, subordinately, unexpectedly
    Antonyms: purposely

ارجاع به لغت incidentally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incidentally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incidentally

لغات نزدیک incidentally

پیشنهاد بهبود معانی