فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incidentally

ˌɪnsəˈdentli ˌɪnsəˈdentli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1

برحسب اتفاق، پیشامدوار

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

they met incidentally.

آن‌ها برحسب اتفاق ملاقات کردند.

The information was only discovered incidentally.

اطلاعات تنها بر حسب اتفاق کشف شدند.

adverb

راستی، ضمنا، اتفاقا، لزوما، بطور لزوم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Incidentally, I wanted to have a word with you about your travel expenses.

اتفاقاً، می‌خواستم درمورد هزینه سفرت با شما صحبت کنم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incidentally

  1. adverb by chance
    Synonyms:
    accidentally unexpectedly casually fortuitously in passing by the way parenthetically obiter as a by-product as side effect not by design in related manner remotely subordinately
    Antonyms:
    purposely

ارجاع به لغت incidentally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incidentally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incidentally

لغات نزدیک incidentally

پیشنهاد بهبود معانی