Irrupt

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
فوران کردن، آتش‌فشان کردن، ناگهان ایجاد شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Soldiers irrupted into the house.
- سربازان به داخل خانه هجوم آوردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد irrupt

  1. verb increase rapidly and in an uncontrolled manner
    Synonyms:
    explode erupt burst out flare flare-up break open
  1. verb enter uninvited
    Synonyms:
    intrude

ارجاع به لغت irrupt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irrupt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/irrupt

لغات نزدیک irrupt

پیشنهاد بهبود معانی