Muzzy

ˈmʌzi ˈmʌzi ˈmʌzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
گرفته، گیج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muzzy

  1. adjective Confused and vague; used especially of thinking
    Synonyms: bleary, addled, befuddled, blurred, muddled, blurry, woolly, foggy, wooly, fuzzy, woolly-headed, wooly-minded, hazy

ارجاع به لغت muzzy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muzzy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muzzy

لغات نزدیک muzzy

پیشنهاد بهبود معانی