ادبیات شکوهمند، فوقالعاده، مثالزدنی، ملکوتی، رفیع، شامخ، والامقام، عالیرتبه (وابسته به خدایان کوه المپ)
The Olympian dedication of the coach transformed the team’s performance.
تعهد مثالزدنی مربی، عملکرد تیم را متحول کرد.
the Olympian beauty of a Greek temple
زیبایی شکوهمند یک معبد یونانی
Her Olympian spirit inspired everyone in the community.
روحیهی والای او الهامبخش همهی افراد جامعه بود.
انگلیسی آمریکایی ورزش ورزشکار المپیکی، شرکتکننده در مسابقات المپیک، المپین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Every Olympian dreams of standing on the podium.
هر ورزشکار المپیکی رؤیای ایستادن روی سکو را در سر میپروراند.
As an Olympian, he inspired many young athletes to pursue their dreams.
بهعنوان ورزشکاری المپیکی، او الهامبخش جوانان بسیاری شد تا رؤیاهای خود را دنبال کنند.
The Iranian Olympian trained tirelessly for the upcoming games.
ورزشکار المپیکی ایرانی برای بازیهای پیشِرو نستوهانه تمرین کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «Olympian» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/olympian